Saturday, January 20, 2007

like going to west

اسکیموها برای "دوست داشتن" 32 کلمه دارند. بدین معنا که وقتی یه غذایی رو دوست دارند از یک کلمه استفاده می کنند و وقتی کسی را دوست دارند کلمه دیگری را به کار می برند. این رو تو کتاب زندگی پنهان زنبورها خونده بودم
حالا من می خوام تشکر کنم ولی اون کلمه مناسب رو پیدا نمی کنم امیدوارم بتونم در جبران از محبتهایی که توی این یک هفته لحظه ای دریغ نشد در شادیها و خوشیهای دوستام سهیم باشم.
من هفته وحشتناکی ( اگر کلمه مناسبی باشه) رو گذروندم. یک کابوس بود. که هنوز نتونستم به حالت عادی برگردم
توی این یک هفته آدمهایی کنارم بودند که می دونم بدون اونها نمی تونستم دوام بیارم. نمی تونستم سر پا بمونم
آناهیتا، از لحظه لحظه دقایقی که کنارم بودی و تنهام نذاشتی از تمام دلداریها و محبتها و (کلمه پیدا نمی کنم باز) ممنون. از همون لحظه اول کنارم بودی و تا آخر تنهام نذاشتی. واقعا نمی تونم تمام اون چیزی رو که تو دلمه اینجا به کلمه تبدیل کنم و بگم حتی اگه براش 100 تا کلمه وجود داشته باشه که من حتی یکدونش رو هم بلد نیستم
تندیس، که همون لحظه اول بهترین راه حلها رو بهم گفتی و آرومم کردی
بهداد که بلای جونت بودم تو این یک هفته و از کار و زندگی انداختمت حتی اگه اون وره دنیا باشی. اون متنی که برای خودت برای من نوشته بودی خیلی آرام بخش بود. تاثیر لورازپامها رو داشت
رضا نمی دونم به تو چی بگم که مثل یه بلا از آسمون برات نازل شدم نمی دونم برات آرامش دعا می کنم همونطور که خط به خط نوشته هات برام آرامش بود و بارها و بارها می خوندم. ممنون. مرسی
کاوه که هیچ حرفی نزدی و وقتی گفتی تمام محبت دنیا توش خلاصه شد
علی مثل همیشه با یه روش غیر متعارف غافلگیرم کردی. اون آقا که نقاب داشت و می خواست من رو بکشه موفق نشده! بیا ما بی خیالش بشیم. فراموشش کنیم. من که نمی تونم جبران کنم ولی حالا شاید یه کافی خوردیم
حامد که وقتی با من حرف می زدی صدات می لرزید. از تمام همدردیهات متشکرم. از دروغهایی که برای آروم کردن من می گفتی هم
شفق که نذاشتم تا صبح بخوابی و از تمام دعاهات ممنونم
سارا که با وجود اینکه چیزی نمی دونستی تنهام نذاشتی و با وجود درس و امتحان پیشم بودی ممنون
پارسا که مهربون بودی و فداکار و همراه مرسی
دیواین که به زبون خودت برام دعا کردی و من فکر کردم که خدا دعای سیاه پوستان را قبول می کند.
کیانا که امروز واقعا برام خوشحال بودی و با صحبتهای اون روزت من رو خیلی آروم کردی. مرسی
آنی و نیلوفر که برام دعا کردند و به من آرامش و نیرو و انرژی دادند
آیدین که نبودی ولی بودنت تو دنیای من برام خیلی آرامش بود
و همه و همه که دانسته و ندانسته به من کمک کردند که اینجا شاید اسمشون رو نتونم بیارم ولی کارهایی که برام انجام دادند فراموش شدنی نیست. این کابوس تموم شد ولی خاطرش هیچوقت فراموش نمیشه

No comments: