Tuesday, February 06, 2007

No Comment

تشنه ام، دهانم را دوخته اند
گشنه ام، در معده ام آجر گذاشته رویش سیمان ریخته اند
خوابم می آید، پلکهایم را با چسب قطره ای چسبانده اند تا بسته نشوند
مرا برعکس از بلندترین درخت بلوط شهرشان آویخته اند
دستاهایم را بسته اند
پاهایم را دوخته اند
و در گوشم شیطان اواز می خواند: فصل دوباره عاشق شدن است

2 comments:

Anonymous said...

tavalode eshghe shoma mobarak ;>

Anonymous said...

Tavalode eshghe shoma mobarak ;>