Saturday, February 23, 2008

گاهی فکر می کنم باید از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنم تا کمی ارتباطم را با انسان های جامعه ام بیشتر کنم. همیشه امکانش فراهم نیست یا خیلی دیر است یا خیلی سرد یا خسته ام یا بی حوصله
امروز شرایط فراهم شد برای زندگی با انسانهای جامعه، اما این مارک نافلر نمی گذارد حرفهای مردم را بشنوم حوصله چهره های مردم را هم ندارم پله های مترو هم زیاد است هیچ کس هم حوصله تحمل من را ندارد. از ارتباط با مردم تازه پشیمان می شوم با آخرین پولهای جیبم باک ماشین را پر از بنزین می کنم ارتباط امروز تا آخر سال کافی است
حقوق ها را هم نریخته اند. اول ماه هم که هست و به اندازه کافی بهانه دارم که بداخلاق باشم. این پایان نامه هم که قصد پایان ندارد کتاب های چاپ شده همه بی محتوا است. مجله ها حرف های تکراری می زنند. روزنامه ها دروغ می نویسند. راهی برای زندگی بهتر پیدا نمی کنم