Friday, March 07, 2008

Malady


میشه روزی هفت بار دوش گرفت. این می تونه یه بیماری باشه. می شه تمام شیرینی های عید رو الان سفارش داد و تا فرصت دوباره ای برای سفارش دادن باقی مونده همه رو با چای خورد. این می تونه یه بیماری باشه. میشه هزار تا کار احمقانه دیگه کرد و اسم یه بیماری رو گذاشت رو هر کدوم و به زندگی ادامه داد

بیمار بودن یا نبودن چه فرقی می کنه؟ چرا باید بیماری های ساده داشت؟ چرا تنبلی جزو بیماری ها به حساب نمیاد؟ چرا حوصله ندارم یک صفحه کتاب بخوونم؟ چرا همه فیلمها به نظرم خیلی لوسند؟ چرا قسمت های هیجان انگیز زندگی ام رو خیلی وقت پیش خرج کردم و الان تو حساب هیجانم کمی هم بدهکارم؟ آیا اگه یه بار تو قرعه کشی بانک تجارت برنده شدم حساب شانسم رو هم همون موقع بستند؟ چرا اینقدر یکنواخت زندگی می کنم؟ چرا نمی تونم تصمیم های بزرگ بگیرم. چرا همه کارها نیمه کاره گوشه اتاق مونده؟ این پایان نامه کی تموم می شه؟ چرا فوق لیسانس خوندم؟ چرا همون موقع اون تصمیم بزرگ رو نگرفتم؟ چرا سعی می کنم همیشه راحت ترین راه رو انتخاب کنم؟ چرا اینهمه از تغییر می ترسم؟ چرا با وجود اینکه از تغییر می ترسم ولی از یکنواختی متنفرم؟ این بیماری من اسمش چیه؟

No comments: