Saturday, December 23, 2006

repeat after me

.بارون میاد و من از کنار ساختمون خاکستری خونه تو کیگذرم و خاطره ورق میزنم*
.در دلم ماهی شنا می کند مثل خفاشی که در اتاقم اسیر است نمی داند که پنجره باز است و می تواند پرواز کند*
.برف پاکنها مثل دستهای زن رقاصی هستند که دوشنبه ها تمرین رقص میکند ، با هم حرکت می کنند*
.خیلی خسته ام لطفا یک مثال بزنید که تکراری نباشد*

No comments: